سفر بی بازگشت

من در میان خلوت ترسناک تنهاییم هرچه میگردم پیدایت نمیکنم.اخر تو که بد قول نبودی.روزی که با تو عهد میبستم به نجابت و پاکس قلبمان را گره زدیم و من دستان سرد و نیمه جانم را در گرمای دستان تو گذاشتم و تو انها را با همان مردانگی وصف ناپذیرت فشردی و گفتی من هستم و میمانم تا هر کجا که نهایت این راه باشد.....تو گفتی نترس بعد از خدا من هستم و من.....چند روزیست که تو را در باورم نمیبینم...چند روزیست که سرمای تنها زیستن را دوباره حس میکنم....همسفر مگر نمیدانستی من چقدر ترسو هستم و اگر پا به پایت می ایم به پشتوانه شانه های مردانه و قامت استوار توست....تو مگر قرارهایمان را یادت رفته؟تو گفته بودی اگر روزی جاده مرگ را انتخاب کردم  هم با من میایی....چگونه دل کندی و پر کشیدی....از تو که تنها کس قصه من بودی از تو که همیشه چتر حمایت همه جانبه ات بر سر همه مان بود انتظار دیگری داشتم...تویی که خدا اگاه است همیشه برای ما زیستی نه برای خودت....همه ترسم از ان است که نبودنت ثمره بی لیاقتیم باشد...که هست..من لایق عشق تو نبودم و چون قدر ندانستم خدای تو تو را از من گرفت....چون او به تو عاشق بود و من از تو غافل...اما باور کن به نادانی و نپختگی خویش معترفم و هرچند بیفایده اما در حسرت نداشتنت تا اخر عمر میسوزم...مرا رها نکن و دعاهایت را از من دریغ نکن....به تو قول میدهم اگرچه عاشق لایقی نبودم اما از این پس امانتدار خوبی باشم برای تو....و در اخر بابت تمام کاستیهایم مرا ببخش...یادت باشد تو مرد اول و اخر زندگی من میمانی حتی اگر روزی ظاهر به گونه دیگری باشد که از ضعف و ناتوانی من است....تو اسطوره تکرار نشدنی زندگی منی و ارزو دارم  همچون تو خداگونه زندگی کنم . خدا گونه بمیرم و شایستگی دوباره با تو بودن را در جهانی دیگر کسب کنم و پس از هجرتم تو اولین کسی هستی که از خدا تقاضای دیدارش را دارم....پس بدرود تا حیاتی دوباره.....




برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: