وب سایت تفریحی


به سلامتــــــِ اونایـــــــِ که سیگـــار نمیکشن

چون.........

یه عمره دارن از زندگــــــــِ میکشن

وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن

دلم گاهی آنقدر میگیرد....

که...

احساس میکنم دنیا هم بیاید باز نمیشود...

اما با صدای نفسی......

آرام میشود.....

دلم برای ان صداها تنگ است! 

 



چه عاشقانه است این روزهای ابری

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم

خدایا
این بندِ دل آدم کجاســـــــــــت ؟
که گـــــــــاهی , با یک اســــــــــم یا
با حضور یک نفر
و یا با یک لبخــــــــــــند پاره میشــــــــــود

 


یاد بـــــــــگیر که اگه دلــتــــــــ شــکـــست با لـــــبه های ـتیزش به کـــسی صدمــه نزنـــــــــــــِ



 

خسته ام از تظاهر به ایستادگی
از پنهان کردن زخم هایم
زور که نیست !
دیگر نمیتوانم بی دلیل بخندم و

با لبخندی مسخره وانمود کنم همه چیز رو به راه است....!
............اصلأ دیگر نمیخواهم که بخندم
میخواهم لج کنم ، با خودم ، با تو ، با همه ی دنیا...!
چقدر بگویم فردا روز دیگریست و امروز بیاید و مثل هر روز باشی....؟؟!

خسته ام .... از تو .... از خودم....از همه ی زندگی .....
میخواهم بکشم کنار ! از تو ... از خودم..... از همه ی زندگی ...



 

قمــــــار زندگــــــِ ام را به کســـــــِ باختـــــــــم که ""تکـــ دل"" را با ""خشت""بریـــد...

جریمـــه اش یک عمـــر حسرتـــــــ شد ...

چه باختـــــــــ زیبایــــــــــــِ بــــود...

 

روزگاری خواهد رسید همچنان که در آغوش دیگری خفته ای ، به یاد من ستاره ها را خواهی شمرد تا آرام شوی ...
دلت هوایم را خواهد کرد ...
به یاد خواهی آورد باهم بودن هایمان را ...
به یاد خواهی آورد خنده هایم را ...
به یاد خواهی آورد اشک هایم را ...
به یاد خواهی آورد آغوشم را ...
مطمئنم در آن لحظه در دلت می گویی : من آغوشت را می خواهم .

 

 

زانوهامو بغل کرده بودمو نشسته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفت:تنهایی

گفتم................

 

:آره

گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم

گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

-سرمو انداختم پایین-گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفتی:ببخشم؟

گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

گفتی:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو انداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم…

گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی

بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی

 یک کلام،خدا تو بهترینی  

 

 

 

..

صبور باش دوستِ من!
صبور باش و گوش کن:
ما همه
تو و من
زندانی ای بیش نیستیم.
زندانِ بعضی از ما
پنجره دارد
زندانِ بعضی از ما
نه!

چقدر سخته

توی چشمهای کسی که تمام عشقت رو از تو دزدید و

به جاش یه زخم همیشگی روی قلبت بهت هدیه داد زل بزنی

و بجای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوزم دوستش داری

.چقدر سخته دلت بخواد سرتو باز به دیواری تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده.

چقدر سخته توی خیالت ساعتها باهاش حرف بزنی

اما وقتی دیدیش چیزی جز سلام نتونی بهش بگی.

چقدر سخته وقتی پشتت بهش هست دونه های اشک گونه هاتو خیس کنه اما

مجبور باشی بخندی تا متوجه نشه که هنوزم دوستش داری.چ

قدر سخته گل آرزوهاتو توی باغ دیگری ببینی و هزار بار توی خودت بشکنی و اونوقت آرومزیر لب بگی

گل من باغچه نو مبارک ...

حوصله کن
آب‌های زودگذر
هیچ‌فصلی را نخواهند دید،
از ریگ‌های ته ِ جوباره شنیده‌ام.

مهم نیست که مرا
از ملاقات ماه و گفتگوی باران بازداشته‌اند
من برای رسیدن به آرامش
تنها به تکرار نام تو
بسنده خواهم کرد..
هیــــــــــــس.....
حالا آرام باش
همه‌چیز دُرست خواهد شد..

تا عمر دارم ...

این دل شکسته رو تحمل میکنم...

 و با خودم همه جا می برم تا شاید...

 یه بند زن پیدا بشه بتونه مثل قبل درستش کنه تا شاید...

دوباره عاشق بشه ...

ایـــن لحظه هــا
تنــــم یــه آغــوش گرم می خواهــــد با طـــعم عشــق نه هوس.
ایــن لحظـــه هــا
لبــانم رطوبــت لبــهایی را می خواهـــد با طعم محبت نه شهوت
این لحظــه ها
گیسوانـــم نوازش دستی را می خواهــد با طعم ناز نه نیـــاز
این لحظـــه ها
 

تنی می خواهم که روحــــم را ارضـــا کند نه جســـمم را

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت...

روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد...

هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم...

ماه بعد شانسی به دلم نشستی...

 وحالا ....

سالهاست یواشکی دوست دارم

جای تعجب نیست ...
وقتی عشق را با "الف" مینویسی،
هر "آشغالی"دم از دلباختگی میزند ...!!!

داشتن تو ، حتی برای لحظه ای ، به تمام عمر بی کسی ام می ارزد . همچون دیوانه ای که

لحظه ای داشتن را در تمام رویاهایش باور می کند...

 


تعداد صفحات : 31