پلک

کاش عشق را از پلک های خود می آموختیم

پلک هایی که تا وقتی خون

در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند

پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب

برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند

پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند

دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که

در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند

عشق را باید از آن ها آموخت …!

هر کی اومد تو زندگیم..میبردمش تا آسمون
امروز میشد رفیق راه..فردا واسم بلای جون
نمیشه قبل عاشقو..بدست هر کسی سپرد
نمیدونم بد میاورد..یا چوب سادگیشو خورد
هر چی که به سرم اومد..تقصیر هیچکسی نبود
هر چی که بود پای خودم..تو قصه هام کسی نبود
هیچکسی عاشقم نشد..هیشکی سراغم نیومد
جواب کار خودمه..هر چی بلا سرم اومد
تقصر هیچ کسی نبود..هر چی که بود به پای من
فقط تو بعد از این نیا..میون لحظه های من
رفاقتت مال خودت..منت نزار روی سرم
این قصه ها تموم شده..دیگه نیا دورو برم…

کنارم که نیستی همه چی سراب ِ

پر از بغض ِ دنیام ، نفسهام عذاب ِ

تو حبس ِ سکوتم پر از هق هق و درد

ببین درد ِ دوریت با این دل چه ها کرد

کنارم که نیستی پر از اشک ِ چشمام

همون حس ِ تلخی که هیچوقت نمیخوام

یه کابوس ِ لحظم بدون ِ حضورت

شده خون ِ رگهام همۀ وجودت

من ِ تشنه آخر از عشقت میمیرم

تو باشی با عشق ِ تو آروم میگیرم

تو هستی که قلبم پر از عشق و شور ِ

بدونِ تو نبض از دلم خیلی دور ِ

کنار تو بودن یه حس ِ دوبارس

مث ِ لحظه هایی که غرق ِ ترانه س

کنارم بمون تا نفس یاورم شه

تو آغوش ِ تو بودن بازم باورم شه

از سپیده داوودی

و من تردید داشتم که با نبودنت آرام می شوم یا با بودنت خوشبخت؟

و حتی شک داشتم که آرامش را می خواهم یا خوشبختی را!

و هنوز دست و پا میزنند

ذهن خسته ام…

قلب درمانده ام…

چشمان بهت زده ام…

حرف هایم این روزها سر و ته ندارد!!

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

صد گونه زحمت داده ام، صدگونه رحمت کرده ای
دیدی زمن صد غفلت و ، صدها محبت کرده ای

در من تو می جوشی نه من ، وین می تو مینوشی نه من
چون شکرت ای ساقی کنم  از بس کرامت کرده ای

هرجا که افتادم زپا، ناگه ترا کردم صدا
غافل که آندم هم مرا نوعی هدایت کرده ای

تا آزم از نابخردی، چون کودکان چوبم زدی
دریای رحمت بود اگر ، گاهی عقوبت کرده ای

من چیستم من کیستم، این عاریت من نیستم
من هیچم ای بود ابد، با من مروت کرده ای

من در قفس دل در هوس ، ای با من اندر هر نفس
خاری از این گلزار را ، مشمول عزت کرده ای

بال و پرم را باز ده ، در من مرا پرواز ده
طبع هما را ای که خود، سلطان همت کرده ای

جز او چه در گیتی به پا؟ او مایه بند رنگ ها
دیدی به جز او هرچه را ، ای دیده غفلت کرده ای

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

بیا تا برایت بگویم
چه می کشد آنکه غریب است در ازدحام آشنا

در ازدحام بی کسی
فریاد زنم خدایا
جانم بر لب آمد
از اینهمه ملامت
اما …..

سکوت من دوباره
در ازدحام بی کسی
باشد حدیث دیگری.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آن لحظه که دلتنگ یارم می شوم

خود به خود هوس باران را می کنم.

آن لحظه که اشک از چشمانم سرازیر می شود

هوس یک کوچه تنها را می کنم

آن لحظه است که دلم می خواهد تنهایی در زیر باران بدون هیچ چتر و سر پناهی قدم بزنم

قدم بزنم تا خیس خیس شوم ، خیس تر از قطره های باران…. خیس تر از آسمان و درختان

آن لحظه که خیس خیس می شوم ، دلم می خواهد باز زیر باران بمانم ،

دلم نمی خواهد باران قطع شود.

دلم می خواهد همچو آسمان که بغضش را خالی می کند ، خالی شوم ،

از دلتنگی ها ، از این شب پر از تنهایی

تنها صدای قطره های باران را می شنوم ، اشک می ریزم ، و آرزوی یارم را می کنم

دلم می خواهد آسمان با اشکهایش سیل به پا کند

لحظه ای که آرام آرام می شوم

و دیگر تنهایی را احساس نمی کنم ، چون باران در کنارم است.

باران مرا آرام می کند ،  مرا از غصه ها و دلتنگی ها رها می کند و به آرزوهایم نزدیک می کند

آن دم که باران می بارید ، بغض غریبی گلویم را گرفته بود ،

دلم می خواست همچو آسمان که صدای رعدش پنجره های خاموش را می لرزاند فریاد بزنم ،

فریاد بزنم تا یارم هر جای دنیاست صدای مرا بشنود.

صدای کسی که خسته و دلشکسته با چشمان خیس و دلی عاشق در زیر باران قدم می زند ،

تنهایی در کوچه های سرد و خالی…

کجایی ای یار من ؟

کجایی که جایت در کنارم خالی است.

در این شب بارانی تو را می خواهم ،

به خدا جایت خالی خالی است.

کاش صدایت همچو صدای قطره های باران در گوشم زمزمه می شد

تو بودی شبی عاشقانه را با هم داشتیم ،

تو که نیستی منی که همان مرد تنها می باشم قصه ای غمگین را در این شب بارانی خواهم داشت.

قصه مرد تنها در یک  شب بارانی ،

شبی که احساس می کنم بیشتر از همیشه عاشقم.

آری آن شب آموختم که باران بهترین سر پناه من برای رفع دلتنگی هایم است.

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

آسمـان هـم کـه بـاشی

بـغلت خـواهــم کـرد …

فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش

هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد …

پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو

دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…

حمـاقـت کـه شاخ و دم نــدارد!

حمـاقـت یـعنـی مـن کـه

اینقــدر میــروم تـا تـو دلتنـگ ِ مـن شـوی !

خـبری از دل تنـگـی تـو نمـی شود!

برمیگردم چـون

دلـتنـگـت مــی شــوم!!!

اینجا که من رسیده ام …

ته دنیای بدون تو بودن است!!

همانجایی که شاید فکرش را هم نمی کردی دوام بیاورم!

ولی من ایستاده به اینجا رسیده ام!

خوب تماشا کن…

دلم هم تنگ نشده!

یعنی دلم را همانجا پیش خودت گذاشتم …

تو باش و دل من و همه فریادهایی که …

صدام کن
اگه یه روزی چشمات پر از اشک شد و دنبال یه شونه گشتی که گریه کنی
صدام کن
بهت قول نمی دم که ساکتت کنم منم پا به پات گریه می کنم
صدام کن
اگه دنبال مجسمه سکوت می گشی تا سرش داد بزنی
صدام کن
قول میدم ساکت بمونم
صدام کن
اگه دنبال یه همدرد گشتی تا باهات همراهی کنه
صدام کن
من همیشه همراه تو ام
صدام کن
اگه ………..
نه دیگه دنبال بهونه نگرد که صدام کنی
فقط صدام کن
صدام کن

می روم اما بدان یک سنگ هم خواهد شکست

آنچـــــنان که تارو پود قلب من از هــــم گسست

می روم با زخم هـــــایی مانده از یک سال سرد

آن همه برفی که آمـــــد آشـــــــیانم را شکست

می روم اما نگویــــــــی بی وفــــــا بود و نمــــاند

از هجوم سایه هــــا دیگر نگــــــاهم خسته است

راســــــتی : یادت بمــــــــاند از گـناه چشم تو

تاول غــــــربت به روی باغ احســــــاسم نشست

طـــــــرح ویران کـــردنم اما عجیب و ســــــاده بود

روی جلد خاطــــراتم دست طوفــــــان نقش بست

من ترانه می سرایم

تو ترانه می نوازی

در ترانه های من اشک است و بی قراری

یک بغل از ارزوهای محالی…

تا ابد چشم انتظاری…

فکر پایان و جدایی…

ترسم از این است که شاید

در نگاهت من بیابم ردی از یک بی وفایی…

متن تکان دهنده عاشق به معشوق خود...
روزی معشوقه ای به عشق خود خیانت کرد و او را رها کرد.عاشق نامه ای نوشت و برای معشوقه ی خود فرستاد وقتی نامه به دست او رسید دید فقط در آن شعری نوشته شده که پس از خواندن آن اشک از چشمانش جاری شد و هنگامی که برای بازگشت به سوی او شتاب کرد دیگر کار از کار گذشته بود.متن شعر این بود:

من پذیرفتم شکست خویش را
پندهای عقل دوراندیش را
من پذیرفتم که عشق افسانه است
این دل درد آشنا بیگانه است
آرزو دارم تو هم عاشق شوی
آرزو دارم بفهمی درد را
تلخی برخوردهای سرد را
میرسد روزی که بی من سر کنی
كارت پستال های عاشقانه - لحظات تنهایی
من عاشقم عاشق بی قرارت ، حس می کنم شادی رو در کنارت تو می دونی
همیشه بوده و هست ، خونه ی قلب من در اختیارت از عشقت لبریزم ،
به خدا عزیزم من تو رو می خوام ، یه بتی برام ، من یه بت پرستم
در قلبم جا داری ، تا که زنده هستم من تو رو می خوام ، یه بتی برام ،
من یه بت پرستم
اگر كلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست
اگر كلمه دوستت دارم نمايشگر عشق خدايي من نسبت به توست
اگر كلمه دوستت دارم راضي كننده و تسكين دهنده قلبهاست
اگر كلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست
اگر كلمه دوستت دارم نشانگر اشتياق راستين من نسبت به توست
اگر كلمه دوستت دارم كليد زندان من و توست
پس با تمام وجود فرياد ميزنم
دوستت دارم
 

من در میان خلوت ترسناک تنهاییم هرچه میگردم پیدایت نمیکنم.اخر تو که بد قول نبودی.روزی که با تو عهد میبستم به نجابت و پاکس قلبمان را گره زدیم و من دستان سرد و نیمه جانم را در گرمای دستان تو گذاشتم و تو انها را با همان مردانگی وصف ناپذیرت فشردی و گفتی من هستم و میمانم تا هر کجا که نهایت این راه باشد.....تو گفتی نترس بعد از خدا من هستم و من.....چند روزیست که تو را در باورم نمیبینم...چند روزیست که سرمای تنها زیستن را دوباره حس میکنم....همسفر مگر نمیدانستی من چقدر ترسو هستم و اگر پا به پایت می ایم به پشتوانه شانه های مردانه و قامت استوار توست....تو مگر قرارهایمان را یادت رفته؟تو گفته بودی اگر روزی جاده مرگ را انتخاب کردم  هم با من میایی....چگونه دل کندی و پر کشیدی....از تو که تنها کس قصه من بودی از تو که همیشه چتر حمایت همه جانبه ات بر سر همه مان بود انتظار دیگری داشتم...تویی که خدا اگاه است همیشه برای ما زیستی نه برای خودت....همه ترسم از ان است که نبودنت ثمره بی لیاقتیم باشد...که هست..من لایق عشق تو نبودم و چون قدر ندانستم خدای تو تو را از من گرفت....چون او به تو عاشق بود و من از تو غافل...اما باور کن به نادانی و نپختگی خویش معترفم و هرچند بیفایده اما در حسرت نداشتنت تا اخر عمر میسوزم...مرا رها نکن و دعاهایت را از من دریغ نکن....به تو قول میدهم اگرچه عاشق لایقی نبودم اما از این پس امانتدار خوبی باشم برای تو....و در اخر بابت تمام کاستیهایم مرا ببخش...یادت باشد تو مرد اول و اخر زندگی من میمانی حتی اگر روزی ظاهر به گونه دیگری باشد که از ضعف و ناتوانی من است....تو اسطوره تکرار نشدنی زندگی منی و ارزو دارم  همچون تو خداگونه زندگی کنم . خدا گونه بمیرم و شایستگی دوباره با تو بودن را در جهانی دیگر کسب کنم و پس از هجرتم تو اولین کسی هستی که از خدا تقاضای دیدارش را دارم....پس بدرود تا حیاتی دوباره.....

عاشقــــــم خواهــــی شد

 

این بار



با نــــــسیـــــم



عاشقــــــم خواهــــی شد



تمـــام دلـــتنگی هایـــــــــــم



را به شکوفـــه ها داده ام



بــــــهار نزدیــــــک اســــت ...





 برای مشاهده اندازه واقعی عکس شکوفه های بهاری با کیفیت_7 کلیک کنید


شاهزاده ی تمام زندگیِ من

 

 

گــاه من بودم دلیـلِ زخمِ تـــو



لیک میرنجم هنوز از اخم تـــو



شاهزاده ی تمام زندگیِ من، عاشقانه به تو تعلق دارم پِـــدَرم

 

 

 

نگم دق میکنم

میگم هیس هیچی نگو .



دلم میگه نمیشه . نگم دق میکنم



میگم هر حرفی رو که نباید به زبون بیاری



میگه این یکیو نمیتونم نگم



میگم باشه بابا بگو !



من و دلم با هم میگیم



" دلم برات تنگ شده بود "

 

 

 


یا امام زمان ....
 

تمام راه ظهور تو با گنه بستم

 


دروغ گفته ام آقا كه منتظر هستم

 


كسي به فكر شما نيست راست مي گويم

 


دعا براي تو بازيست راست مي گويم

 


اگرچه شهر براي شما چراغان است

 


براي كشتن تو نيزه هم فراوان است

 


من از سرودن شعر ظهور مي ترسم

 


دوباره بيعت و بعدش عبور مي ترسم

 

 

من از سياهي شب هاي تار مي گويم

 


من از خزان شدن اين بهار مي گويم

 

 

درون سينه ما عشق يخ زده آقا

 


تمام مزرعه هامان ملخ زده آقا

 

 

كسي كه با تو بماند به جانت آقا نيست



براي آمدن اين جمعه هم مهيّا نيست

 

 

 

 


 

آنقدر آمدنت



به تاخیر افتاده است



که فقط می دانم



کسی را



روزگاری دوست داشته ام



که حالا شاید



دیگر نشِناسَمش ...







هـیـچ کـجـاے دنـیـا

بـوسـه

بـراے اتـفـاق افـتـادن نـیـسـت

هـمـان طـور کـه تـو

بـراے رفـتـن نـبـودے

بـه خـدا راسـت مـے گـویـیـم

وقـتـی دسـت هـایـت مـال مـن نـیـسـت

خـط عـمـر کـف دسـتـم روز بـه روز کـوتـاه تـر مـے شـود

عاشقانه.عشقولانه.عشق.رویایی

جمعه 18 اسفند1391 13:29 |- atoosa -| Oηe CM
تعداد صفحات : 3