مرا دریاب
تو ای تنهاترین شاهد
تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا
بجز تو آشنایی من نمییابم
بجز تو تكیهگاه و همزبانی من نمیخواهم
مرا دریاب
تو میدانی كه من آرام و دلپاكم
و میدانی كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و یاد تو
نخواهد زد
و میدانی كه من ناخوانده مهمانی در این ظلمتسرا هستم
مرا دریاب
كه من تنهاترین تنهای بیسامان این شهرم
مرا بنگر.. مرا دریاب
قسم به راز چشمانم
به اقیانوس بیپایان رویایم
به رنگ زرد به رنگ بیوفاییها
به عشق پاك
به ایمانم
به چین صورت مادر
به دست خستهی بابا
به آه سرد تنهایی
به قلب مردهی زاغان
به درد كهنهی زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سینهی اسبم
اگر دستم بگیری و
از این زندان رها سازی
برایت عاشقانه شعر خواهم گفت
همین یك قلب پاكم را
و روح بیقرارم را كه زندانیست
به تو ای مهربان تقدیم خواهم كرد
مرا از غربت زندان رها گردان
نگاه بیپناهم بر در زندان تنهایی روح خستهام خشكید
مرا دریاب
مرا دریاب كه غمگینم