وب سایت تفریحی


در زلال شب
شب هایم بارانی است
روزهایم می گذرد
من باران اشک می خواهم
آنقدر باران می خواهم تا بتوانم تمام دلتنگی هایم را در آن زلال کنم

 

 

سلام روزگار... چه میکنی با نامردی مردمان..
من هم ..اگر بگذارند ...
دارم خرده های دلم را...
چسب میزنم... راستی این دل ...
دل می شود ؟

 

 

 

 

مرد از زن خیلی تنهاتره!
مرد لاک به ناخوناش نمیزنه که هروقت دلش یه جوری شد،
دستشو باز کنه و ناخوناشو نگاه کنه و ته دلش از خودش خوشش بیاد!
مرد موهاش بلند نیست که توی بی کَـسی کوتاهش کنه و اینجوری لج کنه با همۀ دنیا!
مرد نمیتونه وقتی دلش گرفت زنگ بزنه به دوستش و گریه کنه و خالی شه!
مرد حتی دردهاشو اشک که نه،یه اخـمِ خشن میکنه و میچسبونه به پیشونیش!
یه وقتایی ، یه جاهایی ، به یه کسایی باید گفت :
"میـــــــــــــم ... مثلِ مـــــرد

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!

این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد

آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی

تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ، رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ، رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده ، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ، به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری

اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری

که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم

همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو

تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام

دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است!

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش!

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز

تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه  تا ابد در قلبمان به یادگار بماند!

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

تو برای من عشق نمیشوی ، تو برایم آنچه که میخواستم نمیشوی

از همان اول هم نباید به تو دل میبستم ، میدانستم روزی تمام میشوی

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای

همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای

گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای

گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام

مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم

تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و  غم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم

تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد

همچنان ادامه داشته باشد….

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد

همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد

همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد

حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟

 

سوختمـــــــــــ بارانــــــــ بزن شاید تو خاموشمـــــــــــــ کنی

 

شاید امشبـــــــ سوزش این زخمــــــــــ هاراکمـــــــــــــــ کنی

 

اه بارانــــــــــ من ســـــرتــاپــــای وجودمــــــــــ اتــــش است

 

پســــــــــ بزن بارانـــــــ بزن شایــــدتــــوخاموشمــــــــــ کنی


 

 

جســـارت مـــی خــــواهــد!!! 

نــزدیــک شــدن بــه افــکــار دختــری... 

کــه روزهـــا... 

مــردانــه بـــا زنــدگــی مــی جنـــگد ... 

امــا شـــب هــا...

بالــشــش از هـــق هـــق هـــای دختــــرانه خیــــس اســـت ... !

 

 

 


چه لذتی دارد بی بهانه تو را در آغوش گرفتن ...


چه لذتی دارد بی بهانه تو را در آغوش گرفتن ...

می خواهمت ...بی بهانه آرامم کن ...

بیا و لبریزم کن از حس بودنت ...

بیا و نفسهایت را با نفسهایم گره بزن ...

دردانه ی من ؛ مرا ببخش ... بازهم بی خبر از تو چشمانم بارانی شد...!

این بار هم مقصر توئی ..!!

من باز هم دلتنگت شدم ...!



نَــــــــــــــــــﮧ . . !

نِمے خــواهَـــــــم تَمـــــامِ مَـــــــטּ شَـــــــوے . . .


مے دانَــ ــــ ـ ــــ ـ ـــ ــ ـ ــ ـم . . .

ڪــار دارے ، ، ،

سَـــــــرَت شُلــــــــوغ اســــــت . . .

امّــــــا اينڪِـــــــــﮧ ،

فَقَــــط لَح ــــــــــظِــــﮧ اے بـــــﮧ ذِهنَــــت خُطـــــــور ڪُـنَــــــد ،

ڪِــــــﮧ يڪــــ جــــايـــے

ڪَســـــــے . . .

وَقــــــتِ خــوابَـــــــش ، ، ،

بَــــــــــراےِ تـــ ــ ـــ ـ ــــ ــ ـ ـ ــو اشڪ مے ريـــــــزَد . . .

ڪــافيســـــت .

ايــטּ روزا دُنيــــــــــا ،

دنيــــــاےِ بــے قَـــــراريهـــــــــاستـــ . . .


♥گفتی:دوست دارم♥

♥به حرفت خندیدم♥

♥گفتی:عاشقت شدم♥

♥گفتم:دروغ♥

♥گفتی:میخوامت♥

♥گفتم:از این حرفا زیاد شنیدم♥

♥گفتی:به خدا راست میگم

♥گفتم:همه اولش اینو میگن 

♥خواستم برم که.....♥

♥دستمو گرفتی تو چشمام نگاه کردی ♥

♥گفتی:منتظرت میمونم ♥

♥وقتی نگاهت کردم♥

♥برق چشمات♥ 

♥آهنگ صدات♥

♥منو برد به یک دنیای دیگه ♥

♥دنیایی که توش من بودم و تو ♥

♥و اونجا بود که ♥

♥خودمو بدون, تو هیچ دیدم♥

♥گفتم:هیچ جا بدون تو نمیرم♥

♥بغلت کردمو بوسه ای رو لبات زدم♥

♥به زیبا ترین لحظه زندگیم رسیدم♥

♥اینو بدون تا آخر عمرم بی تو هیچم♥

♥به من امید زندگی میدی♥

نگران دلتنگی هایم نباش

اینجا اگر سیل هم بیاید هیچ سکوتی شکسته نمی شود

و هیچ بغضی،در فریاد نمی ترکد

اینجا به ظاهر آرام است و هیچ تلاطمی رودخانه را به هم نمی ریزد

و هیچ صدایی گوش را نمی آزارد

پس

بیا و کنارم بنشین بی آنکه نگران دلتنگی هایم باشی

 

نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند



می گویند حساسیت فصلی است



آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .

 

 

 

آخ که چه حالی داره!



چش به راهت باشم ،



بارون بیاد ،



تو نیای و من



خیسه خیس



تمومه اون خیابونه طول و دراز بی‌مغازه رو



پیاده گز کنم ،



خودمو به خونه برسونمو



از گل و شله رو کفشام



بفهمم که چقدر دوست دارم!



آخ که چه حالی داره!



چش به راهت باشم ،



بارون بیاد ،



تو هم بیای و من



دست تو دسته تو



تمومه اون خیابونه طول و دراز بی‌مغازه رو



پیاده گز کنم ،



بعد خودمون رو به نیمکته پارک پرته بَره اتوبان برسونیم



تو از برق توی چشام



بفهمی که چقدر دوست دارم!



آخ که چه حالی داره!



همین خیالا ،



همین آرزوها ،



همین خوش‌باوریا ،



همین اومد نیومد کردنا ....



زندگی دل دلِ همین همین‌هاس!

 

درگیر توام ، منی که مال توام ، تویی که زندگی ام هستی ، از آغاز تا آغاز دوباره اش با دلم هستی

و تو آغاز من هستی ، این تو هستی که تنها مال من هستی ، کسی جز تو در قلبم جایی ندارد ،

عشق بی تو هیچ معنایی ندارد!

این لحظات با تو بودن است ، که زندگی همیشه پر از عشق و لبخند عاشقانه است ، این

روزهای من است ، مثل آن لحظات در گرو با تو بودن است

تویی که چشمانت مرا عاشق کرده ، منی که اینک دلم بهانه تو را کرده ، تویی که به انتظار

نشسته ای ، منی که آغوشم هوس در میان گرفتنت را کرده…

تشنه ام ، تشنه ی تو را در میان خود  گرفتن ، احساس آن لحظه های گرم ، و رفتن به اوج آن

لحظه هایی که با تمام وجود درک میکنم و میدانم مال منی ، تنها مال من، همیشه مال هم!

هیچ چیز جز تو برایم در این دنیا ارزش ندارد ، میخواهم تا زنده ام در کنارت باشم ،

میخواهم تا فرصت باقیست محو نگاه زیبای تو باشم

میترسم بمیرم و نتوانم تو را در آغوش بگیرم ، میترسم تو نباشی و من تنها بمیرم!

میترسم بخوابم و در خواب هم نبینم تو را ، حسرت شود دیدنت ، باز کنم چشمهایم را و ببینم

دیگر هیچگاه نمیبینمت!

عشق برایم همه لحظه هاست ، از اینجا که بیدارم تا آنجا که خوابم ، و جایی که در آن دنیا

میمانم ، از اینجا که در کنارمی تا آنجا که تو را با خود میبرم و جایی که همیشه در قلبم میمانی!

عشق برایم تویی و صدای نفسهایت ، هیچکس که جز تو برایم عشق نمیشود و تو برایم مثل

هیچکس نمیشوی! تو برایم مثل بارانی ، پر از طراوت و تازگی ، تو برایم مثل این روزهایی

، روزهای پر از عشق و دلدادگی!

از آنجا که خیلی دوستت دارم ، میتوانی از عمق احساسم بفهمی تو آنقدر با ارزشی که چه عاشقانه

میتپد قلبم برایت…

" تقدیم به مهربانم که چشمانش زلال چون آسمان ونگاهش نورانی چون آفتاب و دستانش سخاوت ابر

وکلامش ترنم باران را داراست"

 

 

دوستت دارم حتي اگر تو مرا دوست نداشته باشي

دوستت دارم
بيشتر ازمعناي واقعي دوست داشتن

دوستت دارم همچو طلوع آفتاب در سحرگاه عشق

دوستت دارم چون تو ارزش دوست داشتن را داري

دوستت دارم از تمام وجودم با احساس پر از عشق محبت

دوستت دارم چون تو را مي خواهم حتي اگه تو مرا نخواهي

دوستت دارم
همچون تكه ابرهاي سفيدي كه در اوج آسمان آبي در حالا عبورند

دوستت دارم
همچون رهايي پرنده از قفس وپرواز پرغرور او در اوج آسمان ها

دوستت دارم
همچون امواج دريا كه آرام به ساحل مي آيند و آرام به در يا ميروند

مي خواي چيكار كني خوب
دوستت دارم

 

این روزها حسی دارم

آمیخته با دلتنگـی...

بازوانی میخواهم که تنگ در برم گیرد

اما نـه هر بازوانی!

تنها...

حصار آغوش تو...

 

 

می‌خوام بگم بی تو میمیرم ..

می‌خوام بگم تو دنیای منی ..

می‌خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره ..

می‌خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !!

می‌خوام بگم شدی مجنون عشقم …

می‌خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم !

می‌خوام بگم که می‌خوام دلمو فرش زیر پات کنم ..

می‌خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !!

می‌خوام بگم نبودنت برام پایان زندگیه !!

می‌خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم …

می‌خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم …

می‌خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم …

می‌خوام بگم مثل خرابه‌های بم خرابتم …

می‌خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم ..

می‌خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !!

می‌خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !!

می‌خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم ..

می‌خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم …

می‌خوام بگم هر شب با خیالت می‌خوابم !!

می‌خوام بگم جایگاه همیشگی تو قلب منه !!

می‌خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه‌هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم ..

می‌خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !!

می‌خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!

 

 

 
اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم سکوت را فراموش مي کردي


تمامي ذرات وجودت عشق را فرياد مي کرد


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم چشمهايم را مي شستي


و اشکهايم را با دستان عاشقت به باد مي دادي


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم نگاهت را تا ابد بر من مي دوختي


تا من بر سکوت نگاه تو


رازهاي يک عشق زميني را با خود به عرش خداوند ببرم


اي کاش مي دانستي


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم هرگز قلبم را نمي شکستي


گر چه خانه ي شيطان شايسته ي ويراني است


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم لحظه اي مرا نمي آزردي


که اين غريبه ي تنها , جز نگاه معصومت پنجره اي


و جز عشقت بهانه اي براي زيستن ندارد


اي کاش مي دانستي


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم همه چيز را فدايم مي کردي


همه آن چيز ها که يک عمر بخاطرش رنج کشيده اي


و سال ها برايش گريسته اي


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم


همه آن چيز ها که در بندت کشيده رها مي کردي


غرورت را ...... قلبت را ...... حرفت را


اگر مي دانستي که چقدر دوستت دارم


دوستم مي داشتي


همچون عشق که عاشقانش را دوست مي دارد


کاش مي دانستي که چقدر دوستت دارم


و مرا از اين عذاب رها مي کردي


اي کاش تمام اينها را مي دانستي...

 

 

توی کوچه های خلوت راهی عشق تو بودم

 

راهی ترانه هایی که برای تو سرودم

 

زیر لب می خوندم آروم تک تک ترانه هاتو

 

به امیدی که دوباره میشنوم صداتو

 

ولی هر چه اتنظار کشیدم نیومدی

 

هر چقدر تو کوچه ها قدم زدم نیومدی

 

همه ی ترانه ها توی گریه گم شدن

 

زیر پام خیس شد از اشکام تو بازم نیومدی

 

 به خودم میگفتم هر جا که باشی میای سراغم

 

آخه گفته بودی جز تو هیچکسی رو دوست ندارم

 

باورم نمیشد از من ببری واسه همیشه

 

آخه گفته بودی عشقت توی جونم کرده ریشه

 

گفتم آخه مگه میشه تو به یاد من نباشی

 

مگه میشه تو بخوای و بری و ازم جدا شی

 

ولی هر چه اتنظار کشیدم نیومدی

 

هر چقدر تو کوچه ها قدم زدم نیومدی

 

همه ی ترانه ها توی گریه گم شدن

 

زیر پام خیس شد از اشکام تو بازم نیومدی

 

پسر : ضعیفـﮧ دلموטּ برات تنگ شده بود " اومدیم زیارتت ڪنیم!

دختر:تو باز گفتے ضعیفـﮧ ؟

پسر:خب منزل بگم چطوره ؟

دختر:وااااے از دست تو !!

پسر:باشـﮧ باشـﮧ ویڪتوریا خوبـﮧ ؟

  دختر:اه اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشـﮧ بابا " تو عزیز منے خوب شد؟ آشتے؟

دختر:آشتے " راستے گفتے دلت چے شده؟؟

پسر:دلم!؟ آها از دیشب تا حالا یڪم پیچ میده!!

دختر:واقعا ڪـﮧ!

پسر:خب چیـﮧ ؟ نمیگم مریضم اصلا " خوبـﮧ ؟

دختر:لوووووس!!

پسر:اے بابا ضعیفـﮧ اگـﮧ اینبار قهر ڪنے نازڪش ندارے ها!!

دختر:بازم گفت ایـטּ ڪلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودتـﮧ میدونے اونایے رو ڪـﮧ دوست دارم اذیت میڪنم "

هے نقطه ضعف میدے دستم.

دختر:مـטּ از دست تو چیڪار کنم؟؟

پسر:شڪر خدا . . .! دلم پیچ میخورد چوטּ تو تب و تاب ملاقات تو بودم " لیلے قرטּ 21 مـטּ

دختر:چـﮧ دل قشنگے دارے تو چقد بـﮧ سادگے دلت حسودیم میشـﮧ  

پسر:صفاے وجودت خانومم.

دختر:میدونے دلم تنگـﮧ براے اوטּ همـﮧ پیاده روے هاموטּ؟

براے سرڪ ڪشیدטּ تو مغازه ڪتاب فروشے و ورق زدטּ ڪتابها " براے بوے ڪاغذ

براے شونـﮧ بـﮧ شونـﮧ باهات راه رفتنو دیدטּ نگاه حسرت بار بقیـﮧ " آخـﮧ هیچ زنے مردے مثل مـטּ نداره.

پسر:میدونم میدونم منم دلم تنگـﮧ " براے دیدטּ آسموטּ تـــو چشماے تـُـ ،

براے بستنیهاے شاتوتے ڪـﮧ با هم میخوردیم

براے خونـﮧ اے ڪـﮧ توے خیال ساختـﮧ بودیم و مـטּ مردش بودم

دختر: یادتـﮧ همیشـﮧ بـﮧ مـטּ میگفتے خاتوטּ ؟

پسر:آره یادمـﮧ آخـﮧ تو منو یاد دخترهاے ابرو ڪموטּ قجرے مینداختے !!

دختر : ولے مـטּ ڪـﮧ بور بودم

پسر : باشـﮧ فرقے نمیڪنـﮧ .

دختر : آخ چـﮧ روزهایے بود دلم براے دستاے مردونت ڪـﮧ تو دستام گره میخورد تنگ شده مجنون مـטּ.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟ چرا چیزے نمیگے ؟

پسر:. . .
دختر:نگاه ڪـטּ ببینم. . .!منو نگاه ڪـטּ .

پسر : . . .

دختر : الهے بمیرم چشات چرا نمناڪ شده ؟ الهے فدات بشم .

پسر : خدا نڪنـﮧ ( هق هق گریـﮧ )

دختر:چرا گریه میکنے؟!

پسر:چرا نڪنم؟  هــــآ ؟

دختر: مـטּ دوست ندارم مرد مـטּ گریـﮧ ڪنـﮧ .. جلوے ایـטּ همـﮧ" آدم بخند دیگـﮧ بخند زود باش

پسر:وقتے دستاتو ڪم دارم چطور بخندم ؟ ڪے اشڪامو ڪنار بزنـﮧ ڪـﮧ گریـﮧ نڪنم؟

دختر: اگـﮧ گریـﮧ ڪنے منم گریـﮧ میڪنما

پسر : باشـﮧ ... باشـﮧ .. تسلیم .. ولے نمیتونم بخندم .

دختر : آفریـטּ حالا بگو ببینم ڪادو ولنتایـטּ چے برام خریدے؟!

پسر : تو ڪـﮧ میدونے مـטּ از ایـטּ لوس بازیا خوشم نمیاد ولے امسال برات ڪادوے خوبے آوردم.

دختر : چے ؟ زود باش آب از لب و لوچه ام آویزوטּ شد

پسر : ....

دختر : بآز دوباره ساڪت شدے؟!

پسر : برات ڪادو ( هق هق گریـﮧ ) یڪ دستـﮧ گل گلایل !

یڪ شیشـﮧ گلاب

یڪ بغض طولانے آوردم

تڪ عروس گورستاטּ

  5شنبه ها دیگـﮧ خیابونا بدوטּ تو صفایے نداره .

  اینجا ڪنار خونـﮧ ے ابدیت میشینم و فاتحـﮧ میخونم

نـﮧ " اشڪ و فاتحـﮧ

نـﮧ " اشڪ ودلتنگے و فاتحـﮧ

  نـﮧ " اشڪ و دلتنگے و فاتحـﮧ و خاطرات نـﮧ چنداטּ دور

اما نـﮧه ... خاتوטּ مـטּ و تو خیلے وقتـﮧ ڪـﮧ ...

آرام بخواب بانوے ڪوچ ڪرده ے مـטּ ...

دیگـﮧ نگراטּ قرص هاے نخوردم " لباس هاے اُتو نڪشیدم " صورت پف ڪرده ام از بیخوابیم نباش

نگراטּ خیره شدטּ مردم بـﮧ اشڪهاے مـטּ نباش

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگـﮧ بخندم.


 

دلم می خواست برای یکباربرای یکبارهم که شده دستهای 

مهربانت رابه امانت برروی شانه هایم بگذاری تا گرمی داشتن

تکیه گاهی مهربان راحس کنم

صدای قدم هایت راکه میشنوم تمام صداهادرنظرم بی معنا 

جلوه می کنند

ای بهترین تمام لحظاتم درسکوت روزهای زندگی ام ودرتاریکی

شبهای بی کسی ام ازتوسخن می گویم تمام لحظات دلتنگی ام

بهانه ی تورامیگیرند

برای امدنت لحظه ها نیز لحظه شماری میکنند وبرای دیدن 

دوباره ات تمام دیده ها بی تابی

 

 

 

роза دلمـ مے خواهد هَمه ات را تصاحب کنمـ.

роза قلبت،عشقت، روحت، تَنت 

роза آرے تَنت . . .

роза مے خواهمـ تمامے اش را بوسه باراטּ کنمـ! ! !

роза مے خواهمـ وجودت را غرق در لذت کنمـ .

роза بگذار بگویند، احساسمـ ب تو هوس است

роза بگذار بگویند . . .

роза اما کسے چه مے داند عشـ ـ ـ ــق چیست؟

роза مگر ب جز مَـטּ عاشقے روے زمین باقے مانده؟؟؟

تو کجایـــــــــــــی سهــــــراب ؟


آب را گل کردند...


چشم ها را بستند و چه با دل کردند ...


وای سهراب کجایی آخر ؟ ...


زخم ها بر دل عاشق کردند


خون به چشمان شقایق کردند ...


تو کجایـــــــــــــی سهــــــراب ؟


که همین نزدیکی عشق را دار زدند ،


همه جا سایه ی دیوار زدند ...


ای سهراب کجایی که ببينی حالا دل خوش مثقالی است! ....


دل خوش ؟؟ سيــــــــــــری چنـــــــــد ؟


صبـــــــــــــــــر کن سهـــــــــــــــراب...!


قایقت جـــــــــــــــا دارد ؟؟!؟


به سراغ من اگر می ایی تند و آهسته چه فرقی دارد


تو به هر جور كه دلت خواست بیا


مثل سهراب دگر جنس تنهایی من چینی نیست كه ترک بردارد


مثل آهـــــــن شده است ، چینی نازک تنهایی من ...

 تو را ..
با دلی پر از خواستن می خواهم ..
همان چیزهائی ..
که من آرزو می کنم..
و “تو”
همه را یکجا داری ..

 

 

 قلبم …
شاتر دوربین عکاسی‌ است که منم . !
به تو که می‌رسم ، تند می‌ زند
برای ثبت لحظه‌ها . . .

 

 

 

 عشق یعنی :
تــــــو لـب تـــر کنی
و من
مــــــست و خـــــــراب شوم . . .

 

 

 

 می خواهم غزلی را برای پرواز بهانه کنم
و پرواز را برای رسیدن به تو
و تو را بهانه ی زندگی

 

 

 

 دیــوانـــه ام مــی کــنــد
فــکــر ایــنــکـــه
زنــده زنــده نــیــمــی از مــن را از مــن جـدا کـنـنـد
لـطـفــا …
تــا زنـده ام بـــــــــــــمان

 

 

 

 چقدر دوست دارم با خیال راحت …
یک نفس عمیق بکشم …
نفسی که پر باشد …
از بوی آرامش وجود تو …

 

 

 

 گذشت ، دیگر آن زمان که فقط یک بار از دنیا می رفتیم
حالا یک بار از شهر می رویم …
یک بار از دیار … یک بار از یاد … یک بار از دل … و یک بار از دست …

 

 

 نمیدانی … !
چطور گیج می شوم …
وقتی هرچه می گردم …
معنی نگاهت …
در هیچ فرهنگ لغتی …
پیدا نمی شود … !

 

 

 

 هیچگاه ادعای خاص بودن نکردم،
اما خاص بودن عشق تو…
مرا هم خاص کرد

 

 

 وقتی گرمای نگاه تو نیست این میشود حال و روز زمستانی من :
سرماخوردگیهای پی در پی ، تب و لرز های بی پایان … !

تعداد صفحات : 31